پوریاپوریا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

امیدهای زندگی مادر

سالگرد ازدواج بابایی و مامانی مبارک

سلام امید زندگی مامانی و بابایی , دیروز اولین سالگرد ازدواج من و بابایی بود , باید بدونی شما و خواهر برادرهای آیندتون تو یه خونه پر از مهر و محبت هستید من و بابایی خیلی از اینکه با هم هستیم خوشحال و راضی هستیم دیروز که آلبوم عروسیمونو نگاه کردیم متوجه شدیم ١سال چقدر زود گذشت , حساب کردیم سال دیگه شما تقریبا ٩ ماهه کنارمون دومین سالگرد ازدواجمونو جشن میگیریم , عزیز دلم شما و پدرت بزرگترین هدیه خداوند برای من هستید   دوستتون دارم و برای همیشه کنار هم بودنمون از ته دل دعا میکنم اینم شام و کیک اولین سالگرد ازدواجمون , میبوسمت نفس مامانی   ...
10 تير 1392

سلام

سلام نی نی ها و مامانای خوشکل من مامان فرزانه ام و امروز وبلاگ درست کردم برای پسرم . نی نی من اسم نداره چون ٥ ماهه و مهر ماه بدنیا میاد من عاشقشم و هر روز برای مادر شدنم هیجان زده تر میشم برام دعا کنید پسرم سالم باشه قربون همتون برم من عاشق محمدامین هم هستم و دوست دارم در آینده دوست خوب برای نی نی تو دلم  باشه مثل من و مامانش  من و بابای نی نی اصلا به توافق اسم نمیرسیم من اسم سنتی و ایشون اسم عامیانه دوست دارند چیکار کنیم ...
5 تير 1392

بابا میلاد

سلام امید زندگی مادر  دلم برات یه ذره شده کی دیگه این روزا تموم میشه و بتونم بغلت کنم, بوست کنم دورت بگردم  هر روز من و بابایی برات شعرا و کتاب داستانای خوشکل می خونیم دیروز بابایی بالاخره شعر حسنی رو یاد گرفت و تنهایی خوندش برات  , منم اصلا کمکش نکردم  راستی نازنینم بابایی تکوناتو احساس کرد کلی ذوق کرد بوست کرد و قربون صدقت رفت  قربون خودتو باباییت برم آرزو دارم یه مردی بشی مثل بابایی مرتب و منظم و مهربون و نجیب و قانونمند و.......... هزار ویژگی مثبت دیگه  مامان بزرگ و بابابزرگت خیلی از بابایی راضی ان میگن دوران بچگی پسر خیلی آرومی بود تو مدرسه هم درسخون هم مودب بوده - تو دبیرستان و دانشگاه و بعد از ا...
5 تير 1392

برای پسرم که دیدنت آرزوی منه

چند شب پیش خوابتو دیدم که دارم حمامت میکنم صورتتو ندیدم- موهای بلند مشکی و پوستت سبزه بود وقتی یادم میاد دلم برات پر میکشه کوچولوی خوب من مرد کوچولوی من برای بابایی خوابمو تعریف کردم اونم هر روز به امید احساس کردن تکونای تو به شکمم دست میزنه و مدتها بی حرکت میمونه اما هنوز موفق نشده میگه خوشبحالت که نی نی تو شکمته و حسش می کنی امروز با همدیگه برات شعر حسنی نگو بلا بگو رو خوندیم . دیروز هم بابایی کتاب داستان توی ده شلمرود یه مرغ نوک حنا بود رو برات خوند .
30 خرداد 1392

بابایی مهربونم

 پسر نازنینم من و بابایی این قاب عکسارو با تیکه پارچه خودمون درست کردیم حالا بابایی مهربونت داره آویزشونشون میکنه 1 ساعته با خط کش داره اندازه گیری میکنه تا قابا رو کج نزنه امیدوارم خوشت بیاد ...
30 خرداد 1392